پرسش و پاسخ‌های تئولوژیک و ایدئولوژیک


حیرت‌انگیز است؛ نوجوانی 16 ساله در اواخر دهه 50 سخنرانی‌هایی را در مجامع عمومی برگزار می‌کند که موضوع آن پرسش و پاسخ‌های تئولوژیک و ایدئولوژیک است. عبدالمحمد تقوی در سال‌های 1358 تا 1361 مباحثی را در بین جوانان شهر خود از موضع یک اندیشمند جوان با تحلیل‌هایی عمیق‌تر از برخی اندیشمندان آن دوران، مطرح می‌نمود که به همین خاطر به‌زودی زبانزد خاص و عام شد. جوانان آگاه و انقلابی حلقه‌ای را گرد او فراهم کرده بودند و هوشیارانه مباحث و اندیشه‌ورزی‌هایش را با زحمت فراوان روی ورقه‌های کاغذ مومی چاپ و در بین معلمین، دانش آموزان، دانشجویان و دانشگاهیان پخش می‌نمودند. اگرچه بخشی از این مباحث در همان سال‌ها یعنی در سال 1361 به‌عنوان کتاب خداشناسی، چاپ و نشر گردید؛ اما در این مقدمه خواهیم گفت که چگونه برخی از مباحث و شیوه طرح آن‌ها همچنان برای نسل جوان جامعه ما تازگی دارد.
پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر در دوره‌ای که سخن از پایان تئولوژی است، با انتشار مجموعه پرسش‌های تئولوژیک، به قلم جوانی اندیشمند و فرزانه، در حقیقت یادآور بازسازی الگوهایی نه‌چندان دور از دسترس و البته به بیان قرآن؛ زنده و جاوید است. روی سخن عبدالمحمد با دسته‌ای از جوانان امروز است که گاه در گذر زمان تنها مثل یک رهگذر با آن برخورد دارند و دیگر از آن پرسشی ندارند، او خود، همواره مباحثش را با پرسش شروع می‌کرد، شاید عنوان این کتاب نیز بتواند گویای همین پرسش‌ها باشد، سخنش با جوان امروز این بود که؛ وقتی ما با این جهان برخورد می‌کنیم، از این جهان چه می‌فهمیم؟ در یک بیان بسیار ساده؛ ما وقتی با این جهان برخورد می‌کنیم، چیزهای زیادی مانند درخت‌ها، کوه‌ها، دریاها، اشیاء، ساختمان‌ها، ستاره‌ها و نظایر آن‌ها را می‌بینیم؛ اما پرسش این است که در پس این چیزها، چه می‌بینید؟ یک خلأ می‌بینید یا یک ملأ؟ یعنی ما هستیم و این جهانِ مادی اطراف ما و آنچه در این جهان است، یا به‌جز این‌ها، چیز دیگری هم هست که از جنس ما و آن‌ها نیست؟ پاسخ نیهیلیستی به این پرسش این است که؛ من چیزی جز همین کثرات نمی‌بینم؛ اما تفکر عبدالمحمد این است که در پس این کثرات، حقیقت دیگری است که وحدت‌بخش این کثرات است، اما هیچ‌یک از آن‌ها نیست، حقیقتی روشن، لایزال و بلکه روشنایی مطلق است. البته؛ در کتب مقدس دینی، از این حقیقت به نور اشاره‌شده است. مثلاً «الله نور السموالات و الارض». در تفکر افلاطونی هم از این حقیقت، به آفتاب حقیقت تعبیر شده است. ازنظر او؛ این حقیقت همان چیزی است که همه‌چیز در پرتو او دیده می‌شود اما خود در شمار دیدنی‌ها نیست. دین نیز از همین منظر عبارت است از اندیشیدن به همین حقیقت روشن و لایزال؛ حقیقتی که همه‌چیز درگرو اوست؛ حقیقتی که آغاز و پایان هر چیزی است و هر نسبتی از حقیقت و روشنایی دیگری نیز در تناسب با این حقیقت استعلایی است.
چه‌بسا این همان امری است که بیشتر آدمیان حتی اصحاب تئولوژی و مدعیان دین‌داری و اصحاب تفکر تئولوژیک از آن به‌سادگی می‌گذرند و نسبت به او بی‌اعتنا هستند. عبدالمحمد تقوی آن‌چنان‌که در جلد اول همین کتاب در باب ایمان نیز سخن گفته است؛ خود نیز مصداقی برای مؤمن است؛ زیرا از منظر او مؤمن کسی است که در هرلحظه و در هر کنش و در هر رفتار و در هر اندیشه‌اش، آن حقیقت را موردتوجه قرار داده و هیچ‌گاه از آن دور نشود. آری؛ دین تأمل بر حقیقتی است که از ژرفای هستی ما را به خود دعوت می‌کند و تنها اوست که بنیاد هرگونه شناخت و هرگونه کنشی است، بی‌آنکه بتوان بر آن چیره شد و آن‌ را تصاحب کرد. اگرچه تئولوژی و نظام‌های تئولوژیک مدعی شناخت این حقیقت هستند. چندان‌که گویی حق تنها از زبان آن‌ها سخن گفته و این حقیقت تنها در آن سامان تجلی‌یافته، اما در نظام فکری عبدالمحمد، تفکر دینی حقیقتی است که هیچ نظام و چارچوب خودساخته‌ای نمی‌تواند آن را به نفع خود مصادره کند.
در این میان دام‌های هرمنوتیک؛ کژ راهه‌های خوانش انتقادی است که در غیاب روشنفکران دینی عرصه را از مباحث اصلی و اساسی درباره شناخت حقیقت و خدا، ربوده است. اگرچه امروزه روشنفکران ما بر ساحت تفکر متمرکزشده‌اند و فکر می‌کنند با حل مشکلات نظری تمام مشکلات حل می‌شود و این عرصه دینی و غیردینی ندارد؛ اما نمی‌توان فروگذار نمود که در جهان غرب و دنیای مدرن، همچنان شاهد پیشرفت مطالعات میان‌رشته‌ای هستیم. درحالی‌که در پیشرفت‌های داخلی سهم دین و مباحث دینی در این‌گونه مطالعات ناچیز است و غافل از اینکه امر دینی نمودی اجتماعی هم دارد که باید به آن‌هم پرداخته شود.
بی‌تردید این روزها که جوانان ما به اندیشه‌های سکولار و اندیشه‌هایی مخرب‌تر از آن دعوت می‌شوند، جای سخن از جایگاهی میان این مکاتب متکثر که بتواند برای دسترسی به همان حقیقت استعلایی راهگشایی کند در مواجهه و نزاع با نهیلیسم مدرن و معاصر، یعنی سخن از تفکر عبدالمحمد که به هیچ‌یک از ایسم ها و نظام‌های غرب ساخته و بشر ساخته، جز حقیقت تن نداده است، بسیار خالی است.
او می‌دانست که فهم جهان امری دم‌دستی نیست و حقیقت را به‌منزله یک روی‌دادگی قابل دفاع در چارچوب این نظام‌های تاریخ‌مند تفسیر نمی‌کرد، خواسته او تکیه ‌بر مراتب گوناگون آگاهی بود، ازاین‌رو فهمی که به دنبال آن بود، یک فهم هرمنوتیک، تاریخی و پدیدارشناسانه نبود. فهمی که برای او در پرسش از تئولوژی مدنظر بود، دارای شأنی عملی­ است، اگرچه این پرسش‌ها از حوزه نظری برخاسته است اما یک پای آن در ساحت عمل فرود آمده است. البته عبدالمحمد با این تفکر خود به دنبال طرح نوعی دیگر از الهیات نبوده است، بلکه در جستجوی الهیاتِ شنیدن و الهیاتِ دیدن است، درحالی‌که الهیات موجود امروزی نمی‌تواند «ببیند» و «بشنود» و اگر هم بشنود یا ببیند آن چیزی را می‌بیند و می‌شنود که به آن تمایل دارد؛ اما جالب‌تر؛ حکایت امروز عرصه علم و دانش ماست؛ همه‌چیز در این سؤال نهفته است که؛ وقتی هیچ بنیان و مفهوم ساختاری وجود ندارد و دانشگاه تنها مکانی برای انباشت نوشته‌هایی است که کاربرد عملی ندارد، پس چگونه می‌توان ادعای توسعه و پیشرفت علوم انسانی را داشت. بهر حال اتفاق خوب زمانی می‌افتد که دردمند باشیم و دردمندی در پی عشق می‌آید، همان عشقی که عبدالمحمد را در حصار این نظام‌های تئولوژیک نخواست و برای او فرصت دیدار با حقیقتی را فراهم آورد که همواره در پی آن بود.

اما شهيد سيد عبدالمحمد تقوى در سال ۱۳۴۳ در بخش سوق از توابع شهرستان دهدشت، در خانواده‌ای معروف به علم و تقوا به دنیا آمد، او از تبار علم و از قبيله قلم بود، سنين اوايل جوانى و شکفتگی نبوغ او مصادف با ايام اوج‌گیری و پيروزى انقلاب اسلامى بود. او از همان اوايل، قدرت خلاقه، خطاب و بيان خود را يكسره در خدمت انقلاب اسلامى قرارداد و در روزگارى كه پایه‌های حكومت اسلامى هنوز استحكام نيافته بود و خناسان انسى از طريق تبليغات مخرب به توطئه مشغول بودند، شهيد تقوى با سخنرانی‌های متين ورساى خود در هر مجلس ‍ و محفل به دفاع از آرمانه‌ای انقلاب پرداخت؛ به‌گونه‌ای كه عليرغم صغر سن، سخراني هاى ايشان، در سطح استان زبانزد خاص و عام شده بود.
روح بلند او كه تشنه كمال بود، او را از نیمه‌راه تحصيلات متوسطه به حوزه علميه كشانيد، چراکه او حوزه را گهواره انديشه اصيل اسلامى می‌دانست و در ضمن تحصيلات حوزه، دوره متوسطه را نيز هم‌زمان به اتمام رسانيد.
بايد عمر كوتاه (22 ساله) او را از زمره اعمار پربركت بشمار آورد؛ شهيد تقوى در سال 1361، اولين قسمت از یادداشت‌های خود را تحت عنوان مجموعه پرسش و پاسخ پيرامون مباحث ايدئولوژيك – جلد اول – خداشناسى منتشر كرد – جلد دوم اين مجموعه پرسش و پاسخ، پيرامون معاد است كه توسط خود آن شهيد تنظیم‌شده و ان شاء الله منتشر خواهد شد. همچنين يك سلسله مباحث دسته نوشته اخلاقى از ايشان به‌جامانده است كه قسمت اول آن، همين كتاب حاضر است و بقيه مجلدات نيز پس از تنظيم، به چاپ آن‌ها اقدام خواهد شد، علاوه بر کتاب‌های مذكور، یادداشت‌های پراكنده بسيارى از ايشان به‌جامانده است كه خود وى فرصت تنظيم كردن آن‌ها را نيافت، ولى ان شاء الله همگى تنظيم شده و انتشار خواهد يافت.
گذشته از زحمات علمى و فرهنگ آن شهيد، عالی‌ترین خصيصه او، ايمان و اخلاص و تواضع فوق‌العاده او بود؛ شهيد تقوى پس از ماه‌ها حضور متعدد و مستمر در جبهه‌های جنگ، سرانجام در عمليات والفجر هشت، آمیزه‌ای شگرف از خون و پيام به وجود آورد و در روز 22 بهمن 1364 در اطراف شهر فاو، ايثار گرانه جان بر سر پيمان نهاد و به شهادت رسيد. اگرچه اميد آن می‌رفت كه در آينده از قلم و بيان ايشان استفاده‌های بيشترى بشود، اما او رفت تا آيندگان در راه حق بمانند.

موسسه تنظیم و نشر آثار شهید تقوی