عبدالمحمد چشم و چراغ خانه ام بود ،او نوری بود که خدا به من هدیه داد، وجودش در خانه و مسجد و محله و روستا و شهر و اطراف..نور الهی بود ،از همون کودکی فهمیدم که او عمرش به این دنیا نیست ، با وجودی که خودم را از قبل برا رفتنش آماده کرده بودم ولی بعد از شهادتش کمرم شکست که در واقع دنیای من هم تموم شد، پسرم منصور که دنیای پر جنب و جوش خودش را داشت هم تحمل دوری او را نداشت هر چند خودش همیشه تو جبهه بود ولی بعد از شهادت برادرش فقط یکبار برا مدتی از جبهه مرخصی گرفت اون هم چون خواب عبدالمحمد را می بیند که او ازش خواست برگرده پیش خانواده ، که منصور بعد از مدتی کوتاه مجددا به جبهه بر می گردد و از جبهه دیگه برنگشت تا اینکه شهید شد…..
از مرحوم میر محمد یوسف پدر شهید تقوی که مدتی کوتاه بعد از شهادت فرزند دومش شهید سید منصور، دار فانی را وداع گفت.
روحش شاد