ذكر قلبي و ذكر لساني: ذكر را به دو قسم تقسيم كرده اند:
1ـ ذكر قلبي 2ـ ذكر لساني
انسان گاهي با زبانش خدا را ذكر مي كند و زياد هم ذكر مي گويد، مثلاً در روز چند ده بار تسبيحات فاطمه زهرا(س) را بر زبان جاري مي كند اين نوع ذكر خوب و ارزنده و پسنديده است و در ارزشش روايات زيادي رسيده است. و اين ذكر زباني خود زمينه اي است براي ذكر قلبي و يا اينكه اثري است از آثار ذكر قلبي و مرتبه اي است از مراتب ذكر.
امّا: اين به تنهايي كافي نيست بلكه بايد همراه با توجه قلبي و حالات قلبي باشد نه اينكه زبان ذاكر باشد و قلب غافل، كه اين ذكر، ذكر نيست و اگر هم باشد از آن كاري ساخته نيست. زماني كه قلب متوجه نباشد و معناي آن الفاظي را كه انسان بر زبان جاري مي كند نداند، و تصديق نكرده باشد و بدان ها ايمان و اعتقاد نداشته باشد، آن ذكر نمي تواند اثر بخش باشد، زنده كند و اطمينان آورد….
بايد ذكر زباني همراه با ذكر قلبي باشد و انسان قلباً و عملاً متوجه عظمت قدرت و علم خداوند تبارك و تعالي باشد و هميشه او را حاضر و ناظر ببيند.
اكنون شاهد عرايضم را كه كلمات شهيدٌ علي كُلّ شيئ است بخوانيد: آيات قرآن:
آيه 1ـ وَ اذكُر رَبَّكَ في نَفسِكَ تَضرُعاً وَ خَفيهً وَّ دوُنَ الجَهرِ مِن القَولِ بِا الغُدُو وَ الا ضالِ وَ لا تَكُن مِنَ الغافلينَ. سوره اعراف آيه 205.
پروردگار خويش را به زاري و بيم در ضمير خود و به آواز غير بلند بامداد و شامگاه ياد كن و از غفلت كنندگان مباش.
اين آيه كريمه ذكر را به دو قسم تقسيم كرده:
1ـ في نفسك. ياد خدا در دل و جان، يعني خدا را در عمق جان خويش ياد كن در حالي كه متضرع هستي و احساس ذلت و فقر و مكنت ميكني. و خفيهً در حالي كه خوف داري، خوف از خدا، از حساب و عذاب خدا پس ياد كن خدا را با تضرع و ترسي كه مناسب با ساحت مقدس الهي باشد.
2ـ دون الجهر مِن القول: ذكر لساني. يعني خدا را زباناً ياد كن، بطوري كه با ادب عبوديت منافات نداشته باشد: اگر مي خواهي خدا را زباناً ياد كني دون الجهر باش. بزوم ندارد آن كس را كه از رگ گردن انسان به او نزديك تر است با صداي بلند خواند، بلكه بايد با زبان بندگي و شرمندگي و با حالت خضوع و خشوع و ترس مناسب با مقام كبريائي پروردگار عالم او را خواند.
حال اين ذكر چه وقت باشد: بالغد و ولاصال: صبحگاه و شامگاه.
*تذكر و توجه:
البته مراد از صبحگاه و شامگاه اين نيست كه چند لحظه صبح به ياد خدا باش و بعد از آن ديگر غافل باش تا پايان روز، آنگاه دوباره به ياد خدا باش و باز غافل تا صبح. خير. بلكه مراد اين است كه مي فرمايد: دائم به ياد خدا باش. صبح و شام كنايه از دوام و استمرار ذكر است. انسان وقتي وارد صبح شد و طليعه ي صبح را به ياد خدا بود و با ذكر خدا وارد روز شد، ديگر سعي مي كند كه تمام روز را مواظبت كند. و وقتي وارد شب شد با ذكر الله وارد مي شود، و سعي مي كند كه تمام شب را پاسداري نمايد و همچنين غفلت هاي روز را ترميم و جبران نمايد. پس صبح و شام به ياد خدا بودن يعني هميشه به ياد خدا بودن.
و لا تَكُن مِن الغافلين: و مباش از غافلين، به صفوف غافلين وارد نشو، با ترك ذكر مرض غفلت را در قلب خويش مستقر نكن. بلكه دائم ذكر و دائم الحضور باش. آن به آن و لحظه به لحظه، به ذكر خدائي زنده و بيدار باش، كه اگر لحظه اي غافل شدي و به خواب فرو رفتي، بدان كه دشمن بيدار است و انتظار همين لحظه غفلت را مي كشد. بايد خويش را با زنگ ذكر بيدار كني و با مبادرت به ذكر حق از استقرار غفلت در قلب خويش جلوگيري كني و از غفلت به حضور آمده.
- آيه2ـ وَ اَقَمِ الصَلوهَ لِذِكري. و نماز را براي ياد من به پاي دار. تا هميشه به ياد من باشي.
خداوند متعال در اينجا نماز را به عنوان ذكر و يادآوري خدا معرفي كرد. حال آيا منظور از اين ذكر، ذكر زباني است يا ذكر قلبي؟ آيا اين ياد خدا براي آن است كه تنها از كار نماز را بر زبان جاري كرد يا غير از اين هم بايد باشد؟
اگر بنا باشد انسان تنها نماز بخواند، صحيح بخواند، لب بجنباند ولي قلبش از آنچه ميگويد غافل باشد، پس خدا چرا در جائي ديگر فرمودند: فَويلُ لِلمُصَّلينِ. الذينَ هُم عَنَ صلوتِهِم ساهُون. سوره ماعون آيه 4و5. واي آن نمازگزاران كه دل از ياد خدا غافل دارند، با توجه به اين مطلب مي يابيم كه: اگر خداوند فرمودن: اَقِم الصلوهَ لِذِكري: منظور تنها ذكر زباني نيست، زيرا اين يك قسمت از واجبات است، اما عمده چيز ديگري است كه آن حضور قلب است. ذكر زباني كه همراه با حضور قلب و ذكر قلب نباشد، خداوند آن را ممدوح نشمرده است. اگر كسي نماز بخواند و آن را بدون اشتباه بر زبان جاري كند، ولي نداند كه چه مي گويد و براي كه مي گويد”ويل” بر اوست.
فَويلُ للمُصَّلين: واي بر نماز گزاراني كه ساهي اند، كدام نماز گزاران؟ آنكس كه نمازش را در غفلت و عدم حضور قلب صورت مي گيرد، آن كسي كه نمي داند چه مي گويد: الذينَ هُم عَن صلوتهِم ساهوُن: واي بر آن نماز گزاران كه ساهي اند، واي بر آن نماز گزاراني كه قلبشان از نمازشان غافل است. و جالب اينجاست كه اين آيه بعد از آياتي آمده است كه معرفي كننده تكذيب كنندگان روز جزاء مي باشد. كساني كه نماز مي خوانند امّا خوف از خدا و روز جزا ندارند، مثل اين است كه براي او حساب و كتابي نيست و او با اين خيال نماز مي خواند نمازي كه تنها الفاظي را بر زبان مي آورد تا خود را نماز گزار معرفي كند، و اين ذكر در حضور مردم است براي بودن مردم و الا تا مردم نيستند ذكر هم نيست.
پس اينكه خداوند فرموده اند نماز را براي ذكر من اقامه كنيد، مراد ذكرُ القلب است. اذكار نماز را بايد با نيت و حضور قلب جاري كرد. و اداء نمود، نماز گزار بايد بداند كه چه مي گويد، و اگر نداند كه چه مي گويد، و ذكر اياكَ نَعبُدُ و اياكَ نَستَعين بر زبان او جاري باشد و دلش در اختيار اين و آن باشد: فَوَيلُ لَهُ.
اگر نماز بخواند و عملي كند كه گويا روز جزاء و كيفر و صاحب آن روز فراموش كرده است، اين چنين كساني ذكر زبان را دارند، ولي ذكر قلبي را ندارند در حالي كه منظور از ذكر بودن نماز عمده ذكر قلبي است. پس آن نمازي ذكر است كه آدمي در آن حضور قلب داشته باشد و بداند چه مي گويد و مؤمن و معتقد به آن اذكار باشد، چنان كه گويا هميشه در حال نماز است. رسول خدا حضرت محمد (ص) فرمودند: لا صلوه اِلا بحضور القلب، آري بايد نماز با حضور قلب خوانده شود تا انسان را از گناه باز دارد و الا گناه از او دور نمي شود تا اينكه دلش را سياه كند و از رحمت خدا دور سازد. ممكن است انسان هميشه نمازش را بخواند، صحيح هم بخواند، اما مورد قبول خداوند واقع نشود، زيرا كه در هنگام اجراي اذكار نماز بر زبان، قلبش مشغول بازي بوده.
هر ذكر و يادآوري كه از جانب پروردگار به سراغ آنها مي آيد، با شوخي و بازي به آن گوش مي دهند. و هم يَلعبون، بعد مي فرماليد: لاهيه قلوبهم. يعني در حالي هستند كه دل هايشان در لعب و بي خبري فرو رفته و به بازي مشغول گشته است. بنابراين وقتي قلب مشغول بازي باشد، ديگر زبان هم ذكر نمي گويد، بلكه بازي ميكند، همچنين بقيه جوارح هم مشغول بازي مي شوند، اين خم و راست شدن، كرنش و خضوع نيست، چون قلب خاضع نيست و خشيت در قلب و جوارح وجود ندارد، اعضا و جوارح هم ديگر خاشع نيستند بلكه بازي مي كنند.
• مثال: يك ماشين اگر موتورش خاموش باشد و كار نكند نمي تواند حركت كند و به جائي برسد حال اگر چه چرخ هاي آن حركتت كنن. گاهي اين ماشين خاموش را به جلو يا عقب فشار مي دهند، چرخ هاي آن به حركت در مي آيد ولي قلب او كه همان موتور است خاموش مي باشد. و تا موتور روشن نشود و به كار نيفتد نمي تواند حركتي كار ساز داشته باشد و آن حركتِ چرخها، بازي است.
و همچنين ماشين بازي بچه ها كه ماشيني بدون موتور است، لذا يك وسيله ي بازي بي بهره است.
انساني هم كه قلبش غافل و خاموش است، مشغول بازي است.
توجه به روايات:
رسول خدا مي فرمايند: رَكعَهٌ مِن عالم باللهِ خَيرُ مِن الفِ رَكعته من مُتجاهلٍ بالله.نهج الفصاحه. دو ركعت نماز كسي كه متوجه خدا باشد بهتر از هزار ركعت نماز كسي است كه از خدا غافل باشد.
همچنين مي فرمايند: الا ربَّ قائمِ لَيسَ لَهُ مِنَ القيامِ الاّ السَّحرُ وَرُبَّ صائمُ ليسَ لَهُ مِن صيامِهِ اِلاّ الجوعُ وَ العطشُ. نهج الفصاحه. چه بسيار كساني كه هنگام شب براي نماز بر مي خيزند و از كار خود جز بيداري ثمري نمي برند و چه بسيار كساني كه روزه مي گيرند و از روزۀ خويش جز گرسنگي و تشنگي سودي نمي برند.
و باز مي فرمايند: مَن لَم تنههُ صَلوتُهُ عَنِ الفَحشاء وَ المُنكر لَم يَزدد بِها منَ الله اِلاّ بُعداً. نهج الفصاحه. هر كه نمازش از ناسزا و بدي بازش ندارد به نماز دورتر مي شود.
و جالب اينكه فرمودند: إقرَء القرآنَ ما نَهاك نان لَم يَنهكَ فلَستَ نَقرَؤُهُ. نهج الفصاحه. قرآن تا موقعي بخوان كه تو را از بدي جلوگيري كند و اگر جلوگيري نكند قرآن نمي خواني و فرمودند: من از دنيا دو چيز را دوست دارم……قره عيني في الصلاه. روشني چشم من در نماز است.
همه اين كلمات بر اين دلالت دارند كه بايد ذكر قلبي باشد تا ذكر زبان كارساز آيد. قرآن كه خود از معاني ذكر و سراسر ذكر و تذكر است اگر هنگام قرائتش متوجه و متذكر نباشد قرآن خواندن نيست.
اگر نه روي دل… برابرت دارم من اين نماز، نماز نشمارم
ز عشق روي تو من روي به قبله آوردم حديث درد فراق تو با تو بگذارم*
مرا غرض ز نماز آن بود كه پنهاني حديث درد فراق تو با تو بگذارم
وگرنه اين چه نمازي بود كه من با تو نشسته روي به محراب و دل بيزارم
نماز كن به صفت چون فرشته ماند و من هنوز در صفت ديو و دد گرفتارم
كسي كه جامه به سگ برزند نمازي نيست نماز من ارزد كه در بغل دارم
از اين نماز نباشد بجز كه آزارت همان به كه تو را بيش از اين نيازارم
از اين نماز رئايي چنان خجل شده ام كه در برابر رويت نظر نمي آرم
«مولوي»
*(تذكر و تصحيح) اين مصراع اشتباهاً نوشته شده و مصراع اصلي و صحيح آن: وگرنه من ز نماز و قبله بيزارم. است.
سیدعبدالمحمد تقوی